ای کاش احساسی وجود نداشت!
جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ
به تازگی سریالی شروع کردم تحت عنوان "دکستر" سریالی که شخصیت اصلی اش توانایی درک هیچ احساسی را ندارد! او نه غم می خورد، نه شاد می شود، نه تحریک می شود و نه عاشق! شاید تجربه کردن احساسات یکی از بهترین ویژگی های زندگی باشد ولی بعضی وقت ها که احساسات به آدم ضربه می زدند آرزو می کنم مانند دکستر باشم! هیچ احساسی را درک نکنم و فقط به تظاهر بپردازم. گاهی وقت ها این چنین بودن بد و گاهی وقت ها خیلی خوب است برای همین ترجیح می دادم یک کلید برای احساسات وجود داشت تا هر وقت احساسات اذیتم می کردند کلید رو بزنم و از دست همشون راحت بشم!
اینجوری دنیا خیلی جای بهتری بود و احساسات به هیچ وجه زندگی آدم رو خراب نمی کردن!
- ۹۲/۰۴/۲۱
یه فلسفه ای در وصف این مضمون هست؛ قضیه اش اینه که انسان در مواجهه با حوادث و اتفاقات مختلف زندگی، همیشه دلش می خواد یه کلید تو دستش باشه که به هر دری بخوره و بازش کنه. به این شکل، خیلی راحت مشکلا رو دور بزنه و البته، از مشکلا فرار کنه! این در و کلید، جفتش تو دست خود ماست و نباید متوسل به راه های دیگه باشیم. انسان اشرف مخلوقاته؛ خداوند وقتی تو دنیا قرارش داده، قدرت رویارویی با هر مشکل، با هر ویژگی و شرایط رو بهش داده. همون جور که احساسات یه جاهایی زندگی آدمو خراب می کنن، حس زندگی رو هم به آدم حالی می کنن. وگرنه تو الان هیچ حسی نداشتی... سراسر یک منطق واحد داشتی و قطعاً نویسنده هم نمی شدی!
نمدونم گرفتی یا نه. فلسفه یکم پیچیده س.:-p